نوشته های شما(خاطره شهیدان)
جناب آقای محمد امین پور چندی پیش خاطراتی از شهدا را از طریق "گپ بدیکه" برای ما ارسال نمود که حیفمان آمد این خاطره را در وبلاگ نیاوریم اصل خاطره ارسالی این سیوندی گرانقدر را می خوانید.
شهيدان آبروي تاريخند . آنان بها
نه زيستن و زبان لاله را فهميدندوعاشقانه باخداي
خود زمزمه مي كردند : خدا يا مرا با لباس خون آلود برانگيز.
یادوخاطره :شهید علی خرم سیوندی
قسمت اول
تيرماه 362 1 اينجانب محمد امين پورباتفاق شهيد
علي خرم وعباس فتح الهي
اعضاي گردان مالك اشتر- لشكر خط شكن33 المهدي (عج) درعمليات والفجر 2
نيزشركت داشتيم 48 ساعت قبل ازشروع عمليات ازمنطقه پسوه پيرانشهراستان
آذربايجانغربي 24ساعت داخل خا ك خودمان24ساعت هم داخل خا ك دشمن بعثي
با استتار كامل پياده بدليل اينكه منطقه كوهستا ني وصعب العبوربود. طي كرديم
تامنطقه عملياتي بنام حاج عمران واقع دربين مرزسه كشورايران.عراق.تركيه اذان صبح
ضمن به جا آوردن نمازومدح و ثنا عمليات آغازگرديد . محورعملياتي گردان ما تپه كله
قندي كه مشرف بود بر تمام پادگان حاج عمران ( محل آموزش منافقين كوردل به
دست بعثي ها) محور خيلي دشواري بود .
ادامه دارد......
قسمت دوم
دشمن نيزاز قبل روي آن حساب ويژه بازكرده بود.ما
نيزآن محل را همانند ديگرنقاطي كه ازدست دشمن بعثي
بدون درد سر فتح كرده بوديم مي دانستيم. سخت درگيرآزادي آن شديم. آنها نيز مقاومت
شديدي داشتنند.چون با نيرو مهمات وتجهيزات كامل سرتپه مستقر و بالاي سرما
قرارداشتنند. كاملا"برما تسلط داشتند وبا سرعت نارنجك.سنگ و...مي
ريختنندبرسرمان. ماهم درتلاش بالا رفتن ازتپه بوديم شديدا" مورداثابت تركش
نارنجك و... آنان قرارميگرفتيم . عده زيادي ازما شهيد ومجروح شدند. قراربود نيروي
كمكي برسد.اما بدليل صعب العبوربودن منطقه نرسيد كه به همين منظورازفرماندهي
دستوررسيدبرگرديم عقبه(مقرتاكتيكي)براي تجديد قوا نيروها رفتنندعلي بيسيمچي گردان
بهمراه فرماندهي بود.من تاآنجائي كه توانستم مجروح ها را براي حفظ جانشان به داخل
يك شياركه درهمان نزديكيها بود بردم عباس ازناحيه دست آسيب ديده بود ضعف
بسيارشديدي داشت.خودمن هم ضمن اينكه تقريبا" بمدت 48 ساعت فعاليت پي درپي با
نبود تغذيه ضعف داشتم خودراملزم دانستم .عزمم راجزم كرده تابه هرنحوي عباس
راازمعركه به عقبه ببرم درحين راه دشمن بعثي بر ماآتش بسيار سنگيني گشودكه
تيرازتمام اطرافمان حتي بين دوپا ها يمان كه حين راه رفتن نيز جابجا ميشد رد
ميگرديد
قسمت سوم
درطول مسيردائما"آيه9ازسوره مباركه يس وجعلنا من
بين ايديهم سد"ومن
خلفهم سدا"فا غشينهم فهم لا يبصرون : مادر پيش روي آنها مانعي قرارداديم
ودرپشت سرشان مانعي(نه راه پيش دارد ونه راه بازگشت نيز ودرهمان وضعيت
چشمان آنهاراپوشانديم لذاچيزي را نمي بينند).(وضع مستكبران وپيروان آنها نسبت به
حقايق جهان اينگونه است). ميخوانديم. وبدون مكث بطوراتوماتيك آيه فوق الذكرتلاوت
ميگرديد. انگار مكث و يا قطع آن دست خودمان نبودباتوجه باينكه هنگام ورود.ازعقبه
تا
محل درگيري ساعات زيادي( كيلومترها) راه را پياده طي كرده بوديم ولي به اذن حق
تعالي حين برگشت ازهمان مسير راه نيز بر ما آسانتر شده بود.وقتي رسيديم به
عقبه نزديك به اذان صبح بود.علي در فراقمان خيلي ناراحت شده بود.با توجه به
اينكه خود زودترازما رسيده وخسته بود.درآن شب تاريك مطلق درانتظارمان
بيدارمانده بود.وقتي متوجه حضورمادركنارش شد..خيلي خوشحال شد.عين يك پدركه
فرزندان خود ر ا مدتها گم كرده بود.بامسرت دربغل گرم خود قرارداد. ومقدارنان خشك
كه خودنيز نميدانست آغشته به خاك است دريك نايلون داشت به ما داد خورديم
وكمي نيرو كه پيداكرديم . نمازصبح را خوانديم. سپس ازفرط خستگي وگرسنگي زياد
خوابيديم ولحظاتي بعد قبل از طلوع خورشيد چون منطقه
فوق از ناحيه دشمن بعثي نيز بمب باران ميشد با بالگردبه پيرانشهرانتقالمان
دادنند.سپس باوسيله نقليه ترابري لشكربه پادگان جلديان شهرستان نقده
برگشتيم.
دوشنبه 18 مهر1390 ساعت: 6:1
توسط:محمد امین پور
باسپاس فراوان از این دلاور رزمنده
آیا شما هم خاطراتی از هشت سال دفاع مقدس و یا پیروزی انقلاب اسلامی دارید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟