"فِیماء وَه تَریٍ" و "کیءش نیٍشتَن" افسانه آیین کهن سیوند قدیم
باورها و اعتقادات مردمان یک سامان فرهنگی ژرف و کهن را در بستر زمان پدیدار می آورند که با گذشت سالها و سده های بسیار زندگی مردمانش می گردند و با آیین ها،رفتارها و کنش هایش می آمیزند گستره سترگ از خاطره و یادهای مردمان را جان می دهند و خاطره و یادهای مردمان و کسان از خویش با همین باورها در یادهای خود و کسانشان ماندگار می گردند.اگرچه بسیاری از این باورها جنبه دانشی و راستی ندارد اما برای همه ما بسیار گرام و سترگ اند نه از آن سو که از جنبه دانشی و راست گونه بودن بی بهره اند و خرافات نامیده می گردند بلکه از آن سوی که در اندیشه و پندار و کردار گذشتگان ما رفته اند و همسان اندیشه و کار و کردار آنان گردیده و خاطر و یاد گذشتگان ما را پدید آورده اند از آن سوی که بازتاب و پژواک اندیشه،کردار و گفتار مردمانی اند که در آن زیسته اند و این آیین ها از درون زندگی آنها بر آمده است.از آن سو که دیرینگی همراستا با دیرینه نیاکان و آبای کسان خویش دارند.از آن سوی که این باورها و اعتقادات نویسنده ای یا سازنده ای ندارد به زبان دیگر سازنده آن یک ذهن یک اندیشه یک گفتار و یا یک کار و کردار نبوده است بلکه سازنده آن ذهن ،اندیشه،گفتار،پندار و نیز هیجانها و التهاب های درونی و برونی هزاران هزار از کسان در زمانی به بلندای هزار هزار سال بوده است . از آن سوی که این باورها و اندیشه ها دریک روزی و تاریخی پدیدار نگشته است بلکه در جریان هزاران هزار سال همواره زاینده و زنده بوده و پیدایش و گسترش یافته اند .
این اندیشه ها و باورها پشتوانه مردمان خویش را استوار می کنند تا در جهان امروز مردمان و کسان آن در برابر تهاجم و یورش همه سویه بیگانه بتوانند بایستند و از آنچه تهاجم فرهنگیش می نامند در پناه باشند بر این است که بسیاری از کشورهای بی فرهنگ و بی پیشینه برای خویش فرهنگ می سازند آنرا پاس می دارند که بخش فراوانی از این پاسداشت، پاس داشت خرافه مردمانشان است دیرینگی برخی از این آداب و رسوم به صد سال هم نمی رسد.اما بد بختانه آگاهانه یا ناآگاهانه در ایران کهن کمر بر نابودی فرهنگهای خویش می بندیم و با کوبیدن مهر خرافات بر آنها آنان را همسان شرک می داریم و نگهداشت آن را گناهی بسیار بزرگ و نابودی آن را ثوابی بس سترگ و سزاوار پاداش از سوی خدا می پنداریم.
ما در این تارنما (وبلاگ)این فرهنگ ها را هیچگاه راه زندگی و مکتب انسان ساز خویش نمی دانیم به آنان ارزش و سپنتایی (قداست) پرستش نمی دهیم بلکه آنرا بخشی از فرهنگ خویش می دانیم که باید پاس و نگه داشته شود.
یکی از مهمترین چالش های آدمیان "جن و پری " بوده است مردم سیوند نیز به جن و پری باور هایی داشته اند یکی از این باور ها در کتاب " جن و پری- عبدالرحمن هفتم نوشته عباس مخبر " آمده است این متن را می توانید در زیر بخوانید. نوشته را بخوانید به نظر شما خلیل یا بعدا حاج خلیل یا حاج سید زین العابدین یا ملا محمود یا محمدعلی چه کسانی بوده اند؟؟؟؟ برای ما توضیح بدهید.
عبدالرحمان هفتم
حکایتی از عباس مخبر
ماجرایی که برایتان تعریف میکنم در سیوند(همان که سدش معروف است)، حدود 70 الی 80سال پیش اتفاق افتاده و هنوز شاهدان زیادی دارد.
خلیل بچهی هفت هشت سالهای که بعدا حاجی خلیل شد و چند سال قبل عمرش را به شما داد، فلج میشود و هر چه دوا و درمان میکنند راه به جایی نمیبرد. سرانجام والدین خلیل به حاج سید زین العابدین متوسل میشوند که پدر بر پدر با جنها ارتباط داشتهاند. حاجی میگوید ما مدتها است که دیگر رابطهی خود را با این طایفه قطع کرده ایم و جوابشان میکند. اما بالاخره در مقابل اصرار و التماس و گریه زاری آنها تسلیم میشود و قرار میشود طی مراسم با شکوهی با حضور اهالی ده، شاه جنها که در زبان سیوندی به آن «فیما وه تری» می گویند احضار و از او توضیح خواسته شود.
این مراسم به زبان سیوندی «کیش نیشتن» نامیده میشد. ماجرا به این صورت بود که احضار کنندهی جنها یا همان «فیما وه تری» ها با یک چوب دایرهای روی زمین میکشید. سپس شخص دیوانهای را که گفته میشد با جنها روابطی دارد و بر او ظاهر میشوند در میان کیش مینشاند(این هم از روابط جنی-انسانی میان شکنجهگر شکنجه شده و جای میشل فوکو هم سبز).
باز هم توطئه. از ماجرا دور نیفتیم. در روز موعود محمدعلی را که نیمچه دیوانهای بود که با جنها ارتباط داشت در کیش مینشانند و جاج زین العابدین با خواندن وردهایی بالاخره جنها را حاضر میکند. محمدعلی در پاسخ به سئوال حاجی که آمدند یا نه؟ میگوید بله آمدند. یک تخت گذاشتهاند و شخصی روی تخت نشسته و همهی آنها هم لباس سیاه پوشیدهاند. حاجی میگوید بپرس تو پشت چندم عبدالرحمان هستی و پادشاه جنها جواب میدهد پشت هفتم. حاجی میگوید بپرس چرا دیر آمدید. عبدالرحمن جواب میدهد در رشت بودم و گرفتار. راه دور بود، عذرخواهی کنید. حاجی میگوید بپرس چرا لباس سیاه پوشیدهاند؟ عبدالرحمن پاسخ میدهد مگر آقا نمیدانند که ماه محرم است.
سرانجام حاجی پس از این احوالپرسیهای معمول به سراغ اصل قضیه میزود و میگوید بپرس چرا خلیل را فلج کردهاید؟ عبدالرحمن جواب میدهد خلیل یک (چوب نیم سوخته) که در سیوندی به آن«چِلِشک» می گویند را بدون ذکر بسمالله پرت کرده و این چوب نیم سوخته یا همان «چِلِشک» روی پای یک توله جن افتاده و فلج شده است. تا او خوب نشود خلیل فلج خواهد ماند. حاجی میگوید به عبدالرحمان بگو من دعا میکنم و از جدم میخواهم که بچه جن را خوب کند، شما هم از جرم خلیل بگذرید.
عبدالرحمان میگوید حالا که حاجی قول میدهد قبول است. بروید از دکان ملا محمود مقداری شیر خشت بخرید و به خلیل بدهید خوب خواهد شد.
قصه همین جا تمام میشود و کیش را جمع میکنند و خداحافظی. نگارنده زمانی که خلیل را دید کاملا سالم و سر حال بود و عمر درازی هم داشت. اما ببینید در همین مختصر چقدر اطلاعات در بارهی جنها وجود دارد. از نظام حکومتی، تا نظام باورها، جغرافیا، قضایای حقوقی و طبی. آنها حتی دکان ملا محمود را هم میشناختهاند و عجیبتر اینکه میدانستهاند در دکانش شیر خشت دارد.
منبع:جن و پری عبدالرحمن هفتم
شما نیز اگر نوشته ای در مورد "فِیماء وَه تَریٍ/جن و پری" دارید از ما دریغ مدارید.تا همگان در پاسداشت این میراث کهن سهیم باشیم.
چنانچه دوست دارید در مورد یکی از آداب و رسوم،جاهای دیدنی و دیگر چیزهای سیوند چیزی بدانید نام موضوع را برای ما بفرستید تا در مورد موضوع شما گزارش و نوشته ای در صورت امکان تهیه کنیم.پیشنهادها و سخنان شما بسیار می تواند در بهبود مطالب به ما کمک کند پس ما را از نظرات و انتقادات به حق خویش دریغ مدارید. (اگر سیوندی زبانانید حتما به زبان سیوندی)
توجه داشته باشید که امکان نمایش همه مطالب وبلاگ در این صفحه نمی باشد برای آگاهی از همه مطالب وبلاگ می تواند به گزینه "عناوین مطالب وبلاگ " استفاده کنید.