یکی از خوانندگان محترم وبلاگ بنام آقای محمد امين پور که همرزم وهمسنگر شهيدان می باشد در نظر بدهید وبلاگ خاطرات بسیار ارزشمندی از شهدای سیوندی زبان نقل کرده اند که عین نوشته های ایشان را در زیر می خوانیم . متاسفانه آقای امین پور اطلاعات بیشتری از خودشان نداده اند اما از آنچه در نوشته هایشان مشخص می شود وی دوران کودکی و جوانی خود را در سیوند در محله عسکری گذرانیده و عضو پایگاه مقاومت علی ابن ابی طالب علیه السلام سیوند نیز بوده اند و همراه با سیوندیان در جبهه نیز حضور داشته اند ان شالله در آینده بتوانیم مطالب بیشتری از ایشان با معرفی اجمالی وی در وبلاگ بیاوریم عین مطالب را در ذیل آمده است:
دوشنبه 17 مرداد1390 ساعت: 8:26
توسط:محمد امین پور
از نام تو ای شهید تقدیر کنیم زیرا که ز جان گذشتی و زنده شدی
چون شمع اگر سوختی و جان دادی در سنگر انقلاب ارزنده شدی
ياد و خاطره شهيد: غلامحسين محمودي سیوندی
يكروز در سيوند باتفاق ديگراعضاي بسيج پايگاه مقاومت علي ابن ابيطالب سيوند
به كوه رفته بوديم ظهركه شد . تصميم گرفتيم كه نماز ظهر و عصر را به جماعت
بخوانيم.باتفاق ديگر بچه ها غلامحسين را براي امام جماعت انتخاب كرديم .
غلامحسين مخالفت كرد وگفت: كسي ديگر بايستد . گفتیم فقط خودت.
خلاصه ازغلامحسين مخالفت و از ما اصرار. غلامحسين گفت: حالا كه اينطور است
باشه ولي بايد بعدا" نمازتان را اعاده كنيد. خلاصه به هر ترتيبي كه بود نماز جماعت
به امامت غلامحسين برپا شد. همگي به ايشان اقتدا كرديم در همان اولين سجده
ركعت اول نماز بوديم كه سجده طولاني شد . امام (غلامحسين) سر ازسجده
برنميداشت . با كمي تحمل سجده طولاني تر ... در حدي كه طاقت بيشتر ماندن
درسجده براي كسي نبود. درهمين حين بودكه سر از سجده برداشتيم و نگاهمان
به امام جماعت افتاد. متوجه شديم كه اوغرق درخنده است . همه زديم زيرخنده
غلامحسين نشست و گفت : باشد كه ديگر مرا انتخاب نكنيد . بعدش گفت كه من
اصلا" نيت نكردم كه شما به من اقتدا کردید.
محمد امین پور
پنجشنبه 13 مرداد1390 ساعت: 5:49
توسط:محمد امین پور
روايت شده كه از امام زين العابدين عليه السلام سئوال كردند كه: چه شده كه
كساني كه در شب تهجد مي كنند رويشان از همه كس نيكوتر است ؟ فرمود براي
آنكه ايشان خلوت مي كنند با خدا. حق تعالي مي پوشاند به ايشان از نور خويش .
ياد و خاطره شهيدان عليرضا تقي زاده وغلامحسين محمودي
سال1360 بچه هاي بسيج پايگاه مقاومت علي ابن ابيطالب سيوند بخصوص افراد
مجرد هر شب از اذان مغرب تا طلوع آفتاب در محل پايگاه واقع درمسجد جامع مي
مانند . يك شب در ميان كلاسهاي عقيدتي سياسي (قران احكام تحليل
سياسي ) با استفاده از برادران سپاه مرودشت بخصوص برادر محمد مازندراني برگزار
ميشد.كه به همين منظور بچه هاعلاقمند به فراگيري دروس فوق الذكر بودند . شب
هائي هم كه كلاس نبود با بچه ها مي آمديم و درس هاي فرا گرفته را باهم مرور
مي كرديم . در بين بچه ها عليرضا و غلامحسين يار و همدم ( انيس ) به تمام معنا
بودند. تمام اوقات شبانه روزي را با هم مي گذراندند شب ها كه در محل پايگاه
ميخوابيديم اين دو نفر نمي خوابيدند تا اينكه تهجد كنند سپس آهسته گفتگو
ميكردند وهمه كه مي خوابيدند خلوت مي كردند با خداي عزوجل . چرا ؟ چون از
اصحاب عصمت عليهم السلام در باب فضيلت نماز شب آموخته بودند كه آن شرف
مومن است و آنكه نماز شب باعث صحت بدن و كفاره گناهان روز و برطرف كننده
وحشت قبر است و ....با خضوع و خشوع بجا مي آوردند.درقنوت آن گريه ميكردند از
خوف خدا و ترس از عقاب خدا. ودعا ميكردند براي چهل مومن آنقدر آنان داراي خلوص
بودند كه در ذكر چهل نفر ( همين دوستان بسيجي حاضر كه خوابيده اند) را ذكر
ميكردند اللهم اغفرللمومنين والمومنات و المسلمين و المسلمات
پنجشنبه 13 مرداد1390 ساعت: 5:21
توسط:محمد امین پور
روايت شده كه از امام زين العابدين عليه السلام سئوال كردند كه: چه شده كه كساني كه در شب تهجد مي كنند رويشان از همه كس نيكوتر است ؟ فرمود براي آنكه ايشان خلوت مي كنند با خدا. حق تعالي مي پوشاند به ايشان از نور خويش .
ياد و خاطره شهيدان : عليرضا تقي زاده وغلامحسين محمودي
سال1360 بچه هاي بسيج پايگاه مقاومت علي ابن ابيطالب سيوند بخصوص افراد مجرد هر شب از اذان مغرب تا طلوع آفتاب در محل پايگاه واقع درمسجد جامع مي مانند . يك شب در ميان كلاسهاي عقيدتي سياسي (قران احكام تحليل سياسي ) با استفاده از برادران سپاه مرودشت بخصوص برادر محمد مازندراني برگزار ميشد.كه به همين منظور بچه هاعلاقمند به فراگيري دروس فوق الذكر بودند . شب هائي هم كه كلاس نبود با بچه ها مي آمديم و درس هاي فرا گرفته را باهم مرور مي كرديم . در بين بچه ها عليرضا و غلامحسين يار و همدم ( انيس ) به تمام معنا بودند. تمام اوقات شبانه روزي را با هم مي گذراندند شب ها كه در محل پايگاه ميخوابيديم اين دو نفر نمي خوابيدند تا اينكه تهجد كنند سپس آهسته گفتگو ميكردند وهمه كه مي خوابيدند خلوت مي كردند با خداي عزوجل . چرا ؟ چون از اصحاب عصمت عليهم السلام در باب فضيلت نماز شب آموخته بودند كه آن شرف مومن است و آنكه نماز شب باعث صحت بدن و كفاره گناهان روز و برطرف كننده وحشت قبر است و ....با خضوع و خشوع بجا مي آوردند.درقنوت آن گريه ميكردند از خوف خدا و ترس از عقاب خدا. ودعا ميكردند براي چهل مومن آنقدر آنان داراي خلوص بودند كه در ذكر چهل نفر ( همين دوستان بسيجي حاضر كه خوابيده اند) را ذكر ميكردند اللهم اغفرللمومنين والمومنات و المسلمين و المسلمات
جمعه 7 مرداد1390 ساعت: 4:45
توسط:محمد امین پور
کجائید ای شهیدان خدایی بلا جویان دشت کربلا يي
کجائید ای سبک بالان عاشق پرنده تر ز مرغان هوایی
سال1362باتفاق غلامحسين دريك مراسمي كه درمسجدجامع سیوندبرگزاربودشرکت
داشتيم كه در آن مراسم نوع پذيرائي كلوچه مسقطي بود كه در آن زمان با شيريني
حساسيت داشتم همان طور كه در مراسم بوديم من و غلامحسين كنار هم نشسته
بوديم كه داشتندازمدعوين پذيرايي ميكردندغلامحسين شيريني برداشت ولي من بر
نداشتم كه يك آن چند نخ ريشم راطبق عادت هميشگي گرفت محكم به طرف پايين
كشيدمنهم ناخود آگاه دهانم باز شدغلامحسين شيريني رابادست ديگرش دردهانم
گذاشت و بامشت پشت آن كوبيدو باشوخي وخنده گفت:حالا بخور از اين شيريني ها
که ديگه گيرت نمياد.من كه بخاطر كارش هنوز درد داشتم بهش گفتم تو هم ريشت
در مياد و همه را جبران می کنم
ادامه دارد...
پنجشنبه 6 مرداد1390 ساعت: 5:37
توسط:محمد امین پور
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست . مقام معظم رهبری
یادوخاطره شهید: حسن دشتبانی سیوندی
در زمان تحصيل با حسن همسایه و همکلاسی و در یک نیمکت بودیم هر روز
رفت و برگشتمان از خانه تا مدرسه با هم بود خیلی زیادهم خانه همدیگرمیرفتیم
فصل زمستان بودحسن کابشن نو به تن داشت درحین بازی ( تحروکات بچه گانه )
کابشنش پاره شد. ناراحت شد و حین برگشت به منزل حسن هم بدون اطلاع من
آمد خانه ما .کابشنش را تحویل مادرم داد و گفت محمد پاره اش کرده مادرم هم آن
را دوخت همچنین قبل از انقلاب اسلامی بود . درنیمکت جلو کلاس نشسته بودیم
عکس شاه را از کتاب درسیمان جدا دهان شاه را درعکس سوراخ سپس يك زبان
دست ساز در آن قراردادیم و برای خودمان مشغولیتی داشتیم ناگهان دبیرمان ( آقای
كيامرث مبرم آئین ( برادر فرامرز مبرم آئين اولین فرماندار پس از انقلاب اسلامي
شهرستان مرودشت) متوجه کارمان شده بودماتاوی رادرجلومان دیدیم دلمان ناگهان
ريخت ( زيرا كه ايشان از نظر ما دانش آموزان مدرسه شخصي بسيار جدي بود كه
مي شود گفت: از وي خيلي زياد مي ترسيديم .) آقاي مبرم آئین هردومان را جلو
درب کلاس برد.ونصیحتمان کردوگفت شانس آورديدكه درحین انجام این کارتان من
آمدم واگرکسی ديگربود معلوم نبود چه برسرتان مي آورد. بعدها متوجه شديم كه
جناب مبرم آئين فردي انقلابي بوده اند.
پنجشنبه 6 مرداد1390 ساعت: 5:27
توسط:محمد امین پور
زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمترازشهادت نیست امام خامنه ای
این جمله حضرت آقا جرقه ای در ذهن من ایجاد کرد تا شاید من نیز بتوانم در این راه
سهم هرچندكوچكي داشته باشم .و از شهدای دفاع مقدس بخصوص شهدای
پایگاه علي ابن ابيطالب سيوند یادی کنم تا شاید در روز موعود دست خالی مرا
ببینند و شفاعتم کنند .
ياد و خاطره شهيد: غلامحسين محمودي سیوندی
مرداد ماه1362گردان مالك اشتر كه من وشهيدعلي خرم وعباس فتح الهي اعضاي
آن بوديم ازمنطقه عملياتي برگشت پادگان جلديان شهيدان عليرضا تقي زاده
وغلامحسين محمودي وبرادرمحمدجواد محمدي ميهمانمان بودند صحبت ازعمليات
والفجر2داشتيم چون درعمليات فوق الذكرشركت كرده وتازه برگشته بوديم من آنچه
درعمليات به وقوع پيوسته بود شرح دادم غلامحسين طبق روال قبليش عادت داشت
ضمن اينكه صورتم تازه درحال رويش مو بود چند نخ موی بلنددرچانه صورتم مثل برادران
افغاني)داشتتم بطورغافلگيرانه آن چند نخ رابا دست ميگرفت وميكشيد وتاآخ آخم بلند
نميشدرها نمي كرد وازبس تكراركرده بودبطورجدي همان قسمت از صورتم مدتها درد
ميكردخلاصه بازهم درغافل آن چند نخ راگرفت و گفت كا كا محمدخاطرات خوبي بود
كه تعريف كردي و بايد قول بدهي كه آنرا بنويسي"امروزهم اين بنده حقيربه خاطر
قولي كه آن روز به شهيد غلامحسين داده بودم بر آن شدم تا آنجايي كه ذهنم ياري
كند خاطرات آن دوران بيادماندني وبرخي ازعزيزان را بنويسم كه شايد گوشه اي از
دينم را ادا كرده باشم.
سه شنبه 4 مرداد1390 ساعت: 9:12
توسط:محمد امين پور همرزم وهمسنگر شهيدان
به نام خداي عاشقان
به نام خداي شهيدان
به نام خداي مجنون هاي وادي جنون
به نام خداي صاحبان فكه وشلمچه و
هويزه وطلائيه ومجنون و . . .
يادوخاطره شهيد: حجت الله دشتپيما
آذرماه1361شهر دهلران در زمان جنگ تحميلي بعلت حمله رژيم بعثي عراق
خالي از سكنه شده بود .گردان ما در منازل مسكوني شهر مستقر بودند يك روز
شهيدان عباس مهماننواز و علي اكبرسجاديان و زنده يادحسينعلي داوطلب و. . .رفتند .
خط مقدم من و شهيد حجت الله دشتپيما درمحل استقرار گردان مانديم.
فرمانده گروهانمان شهيد سيد جلال رضوي ( جهرمي ) آ مد و دستور جمع شدن
اعضاي گروهان را داد حجت بلافاصله يك پتو و يك( عروسك كه از
وسايل آن منزل جا مانده بود)را به شكل يك فردخوابيده درآورد و پتو هم روي
آن كشيد و خو د نيز با لاي سر ش ايستاد رضوي در محوطه بود و صد ا
ميزد بچه ها زودتر بيائيد. يك لحظه رضوي چشمش به حجت افتا د
و گفت باتفاق بچه ها سريعتر بيائيد . حجت در جوابش
گفت باشه و رو كرد به آن و گفت پاشو
پاشو آقاي رضوي ميگه بيائيد درمحوطه آقاي رضوي كه در محوطه بود گفت
اين چه كسي است كه خوابيده بلند نميشه حجت گفت سجاديان است رضوي
به حجت گفت به سجاديان بگو رضوي ميگه زود پاشو بيا بيرون حجت هم خطاب
به آن گفت: سجاديان سجاديان رضوي ميگه پاشو بيا بيرون رضوي لحظه اي بعد
كه ديد سجاديان بلند نميشه خودش آمد بالاي سرش ايستاد وگفت
سجاديان سجاديان پاشو پاشو . رضوي پتو را كنار زد ديد ماجرا سركاري است با تي پا زد به زير آن و چند بار گفت مسخره مسخره ناراحت شد حجت هم درهمان
لحظه كه رضوي آمد كنارتر ايستاد و رضوي هم خطاب به حجت گفت
كارت عالي بود.يكي طلب من حجت به كنارش آمد و ضمن معذرت خواهي
طلب بخشش كرد و رضوي هم حجت را در بغل گرفت و گفت فيلم ساز خوبي
مي شوي و اين فيلمت هم خيلي خوب بود .اگر صدام بگذارد.
لازم به توضيح است كه شهداي نامبرده چند سال پس از اين)
ماجرا به درجه رفيع شهادت نائل گشته اند)
یکشنبه 2 مرداد1390 ساعت: 3:36
توسط:محمد امین پور
یاد اون مردای خدا یادش بخیر یادش بخیر
بچه های بی ادعا یادش بخیر یادش بخیر
يادوخاطره: شهيدحجت الله دشتپیما
بهمن ماه 1361 باتفاق رزمندگان سيوندي شهيدان عباس مهمان نواز - حجت الله دشتپيما – علي اكبر سجاديان زنده ياد حسينعلي داوطلب برادران محمدكريم ومحمدجوادفاني – فضل اله تدين راومحمدحسين زلرع جزءگردان 993المهدي ستقردر دهلران بوديم. يك روز شهيد حجت الله دشتپيما به من گفت بيا تا امروزبرويم به ديدار رزمندگاني كه جديدا"از سيوند آمده ودرخط مقدم زبيدات عراق هستند.من هم درخواستش را قبول كرده وبا تفاق ازشهر دهلران به خط مقدم زبيدات عراق نيز به ديدارعزيزان رزمنده سيوندي از جمله شهيد علي خرم- صفر علي رضايي- ذبيح الله تقي زاده و ديگر دوستاني كه متاسفانه اسامي آنهابخاطرگذرزمان فراموش شده رفتيم(كه از همه آنها معذرت ميخواهم ) پس از ديدار با دوستان رزمنده هنگام بازگشت به اميد اين بوديم كه خودروهاي درحال عبور سوارمان ميكنند البته بندرت خودرويي رد ميشد كه به هركدام ازآنها نيز اشاره مي كرديم كه مارا تايك مسير ببرند بدون توجه به ما نمي ايستادند و تنها خاك عقب خودروهاشان نصيبمان مي شد ناچارا" پياده مسير را طي طريق كرديم بين راه كنارجاده يك موشكآرپيچي هفت افتاده بود حجت جهت تفحص آنرا
دردست گرفت سپس متوجه شد كه قبلا" نيز شليك شده اما عمل نكرده آنگاه آنرابدورانداخت. ادامه دارد.....
جمعه 24 تیر1390 ساعت: 5:39
توسط:محمد امین پور
شهيدان آبروي تاريخند. آنان بهانه زيستن و زبان لاله را فهميدند و عاشقانه باخداي خود زمزمه مي كردند : خدا يا مرا با لباس خون آلود بر انگيز.
تيرماه 1362 اينجانب محمد امين پور باتفاق شهيد علي خرم و عباس فتح الهي اعضاي گردان مالك اشتر از لشكر خط شكن 33 المهدي (عج) در عمليات پيروزمندانه والفجر 2 نيز شركت داشتيم. از منطقه پسوه پيرانشهر آذربايجانغربي 48ساعت راه 24 ساعت داخل خاك خودمان 24ساعت هم داخل خاك دشمن بعثي تا منطقه عملياتي بنام حاج عمران واقع در مرز سه كشور تركيه . ايران . عراق پياده بدليل اينكه منطقه كوهستاني و صعب العبور بود . با استتار كامل راه را پيموديم.اذان صبح پس از بجا آوردن نماز و مدح و ثنا ضمن آغاز عمليات . محور عملياتي گردان ما نيز تپه اي مشهور بنام كله قندي كه دشمن بعثي نيز از سر آن تمام اطراف منطقه را تحت ديدخود داشت.
بود محور دشواري بود. دشمن بعثي نيز با نيروي انساني و مهمات و تجهيزات كامل سر تپه مستقر بود.
كه ما بدليل عدم شناخت كامل از آنجا مطلع نبوديم. ضمن پيشروي و فتح نقاطي ازآن
جا و مقاومت سخت دشمن بعثي . ادامه دارد........
با تقدیر و تشکر از آقای محمد امین پور و آرزوی سلامتی برای ایشان